|
سلام از کجا شروع کنم اخه موندم بخدا
چند وقت پیش تو دانشگا ههمون همون طور که گفتم شهید گمنام اوردن براشون
مراسم هفت گرفتن توی مسجد دانشگاه وقتی رفتم شاید باورتون نشه قسمت
خانم ها هیچ کس نبود فقط دو نفر که یکی برا خواب امده بود یکی شایدهم از
سر بیکاری اونجا بود قسمت برادران هم جز چند نفر نبودن اونهم از برادرانی بودنند که
خودشون از بر کذارکنندگان مجلس بودنند
چه قدر غریب بون این مراسم
چه قدر دلم گرفت
هیچ کس برای شهدا وقت نداشت
شاید صاحب عزا رو نمیشناختتند که بیان بهشون احترام بزارن
ادامه بماند با خدتون.......
یه ساعتی گذشت ساعت کلاسی تمام شد طبق معمول همه یرا خواب استراحت
ریختن تو مسجد هر کسی کناری بود یه نگاه کردم اطرافم پرشده بود از ادم ولی
هر کس کار خودشو انجام میداد یکی ارایش میکرد یکی خوابیده بود یکی میخنندید
یکی میخود فضا به هر چیزی میخورد غیر از مراسم هفت مداح به نقطه اوج اعزا
رسید دیگه زد زیر گریه انگار صبر اونم تمام شده بود از این وضع شروع کرد با شهدا
حرف زدن
ای شهدا خوب امدید خوب شد که خودتون امدید تواین شهر
خوبه دیگه خودتون میبینید ما چیمیکشیم
شهدا اینا که چیزی نیست ایام فاطمیه که لباس سیا میپوشیم اینا میخنندند بهمون
شهدا شرمنده میدونیم سخته تونه ولی خوب شد امدید حضورتون دلگرم میکنه
شهدا شرمنده که اینجا کنایه میشنوید
شرمنده وقتی که ما میایم کنارتون ما ه هیچ شما رو مسخره میگیرن
شهدا ما از دوکوهه امدیم از شلمچه از مجنون امدیم از طلائیه از کنار کارون
امدیم اینجا غریبیم
ای کاش بچه های اتوبوس هشت بودیدتا اونجا انقد غریب نبود ای کاش
در پایان میدنم کسی نبود ولی همه کس بود ماد ر صاحب عزا بود
خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .
نظرات شما عزیزان:

جواب سوال سیب خوشمزه رو بده که سوال منم هست


دلم گرفت...
غریبی قصه جدیدی نیست، گمنام گمنام گمنام...
مگه میشه .......
خداروشکر
خداروشکر که خدا بهم اون بصیرتو داده
(هرچقدرم کم)اما بازم میدونم ک نسبت بهشون بی تفاوت نیستم
برچسبها: